بازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل باز، گشاده، گشوده، مفتوح، فراز درمعرض دید، بازاری، علنی، دردسترس یا در معرض دید همگان، سرگشاده، بیحجاب، آشکار بدون مانع، بیحفاظ دایر، جاری، فعال، م
باز کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل باز کردن، گشودن، افتتاح کردن، گشادن مفتوح کردن، دایر کردن، تأسیسکردن لباس کندن فاصله دادن
بازسازی شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ی شدن، دوباره برقرار شدن، بخودآمدن، تازه شدن، بهبود یافتن، زنده ماندن، جان سالم بهدربردن، آبرفته بهجوی [باز]آمدن، تجدید شدن، احیا شدن، ابق
تکرار کردن [عمل]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد کرار کردن [عمل]، دوباره کردن، دوباره اجرا کردن، دوباره انجام دادن، تجدید کردن، ازنو انجام دادن مکرر کردن باز (پیشوند فعلی) (باز--) ∊ بازیافتن، بازرفت
دوباره بهدست آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ست آوردن، باز پس گرفتن، جبران کردن، آب رفته به جوی بازآمدن، بازیافتن، بازیافت کردن، مجدداً تسخیر کردن، وصول کردن، زنده کردن، صاحب شدن
صاحب شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ب کردن، اشغالکردن، تصرف کردن، برداشتن، بهنام ِخود کردن، مالک شدن، تملیک کردن، ازدستدیگری درآوردن، بهدست آوردن، گرد آوردن، گرفتن، دراختیار