باریدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی وریختن، آمدن، باران آمدن، باران زدن، باران گرفتن، شُرشُر آمدن، برف آمدن، آب شدن اشک ریختن
منتقل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، حمل کردن، انتقال دادن، جابهجا کردن، آوردن، بردن، بار زدن، بار کردن، بار کشیدن، بارگرفتن تحویل دادن، دستبهدست دادن مخابره کردن رساندن
انتقال دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام انتقال دادن، آوردن، بردن، جابهجاکردن، حرکت دادن ازخط خارج کردن[قطار] بار زدن، بار کردن، بار کشیدن، بار گرفتن، منتقل کردن رساندن، تحویل دادن مخا
پرخوریکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات یکردن، ناپرهیزی کردن، بارکردن، نجویده قورت دادن، نشخوار کردن، لمباندن، خوردن، حرص زدن، سیر نشدن، سیری نداشتن
سخت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ن، مشکل بودن، باریکشدن، خطرناک شدن، حساس شدن، زحمت دادن، مشکلی درکاربودن، اما داشتن، کلافه کردن، زحمت دادن، گیج کردن، مانعبودن
ترابریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، حمل، حملونقل، ارسال کالا، فریت باربری، بارکشی، حمالی مسافربری، مسافرکشی، مسافرگیری رسانۀ ترابری، قطار، وسیلۀ نقلیه، خط آهن، جاده، دریا، اقیانوس،