باز کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل باز کردن، گشودن، افتتاح کردن، گشادن مفتوح کردن، دایر کردن، تأسیسکردن لباس کندن فاصله دادن
گره بازکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم دن، عقده باز کردن، عقدهگشودن، گره (کلاف) گشودن، رفع ابهام کردن، رفع پیچیدگی کردن، روشن کردن، حل کردن راه را باز کردن، روان کردن بهتر کردن تعبیر کردن،
بادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی باد، جریان، جریان هوا، وزش، هوا کوران، نسیم▼، طوفان، باد موسمی، باد داغ، باد صرصر، باد سموم، باد نوروز، باد خزان باد موافق، باد مخالف خمسین،
بافرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد ، باهم، باهمدیگر، متفقاً، بهاتفاق یکدیگر، دستدردست، درکنار بههم جمیعاً، جمعاً، همراه هم، همگی، بهاتفاق یکزبان، یککلام، آیهومایه
منبسط کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ردن، بزرگ کردن، بسطدادن، متورم کردن، پُف کردن، باد کردن بالا بردن کشیدن، دراز کردن رویهم گذاشتن، جمع کردن وسعت بخشیدن، توسعه دادن، گسترش دادن، زیاد
متکبر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ردن، به تکبر دیگریافزودن، دیگری را متکبر کردن، باد کردن، چاپلوسی کردن، قبول داشتن
برآمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل رآمدن، ورم کردن، بیرونزدن، بیرون آمدن، جلو آمدن، پیشآمدگی داشتن توجه را جلب کردن، مرئی بودن ریشدرآوردن، زبربودن باد کردن(داشتن)، متورم بودن، آماسیدن
پُربها دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال پُربها دادن، مبالغه کردن، دستبالا گرفتن، اضافی برآورد کردن ازکاهیکوهی درست کردن، بزرگ کردن ◄ منبسط کردن اهمیت دادن لطفداشتن، ستایش بیشازحد