بادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی باد، جریان، جریان هوا، وزش، هوا کوران، نسیم▼، طوفان، باد موسمی، باد داغ، باد صرصر، باد سموم، باد نوروز، باد خزان باد موافق، باد مخالف خمسین،
بهآب انداختن کشتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت عل] بهآب انداختن کشتی بادبان برافراشتن، سفر کردن ملاح شدن، بهدریا رفتن رهیابی کردن پارو زدن
دانسته {2فرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال [قید]}، بادانایی و درایت، عالمانه، عالماً، باعلمبه، عمیقاً، عمیق، آگاهانه
سرد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی سرد کردن، باد زدن، یخ زدن، تهویهکردن، هوا دادن شاداب کردن، نیروی تازه دادن ازحرارت محفوظنگاه داشتن، حفاظ کشیدن