عاصی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ل] عاصی بودن، انطباق نیافتن قادر بهانطباق باشرایط نبودن، تواناییانطباق بامحیط را نداشتن، همرنگ جماعت نشدن پیروی نکردن، دنبالهروی نکردن، عصیان کردن،
مراسم مذهبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب مراسم مذهبی، شعائر، مناسک، آیینپرستش عید▼ سمبولیسم، استعاره، تشریفات تشریفاتی بودن، سختگیری، اصرار براجرایمراسم، تقیّد بهامور مذهبی آیینها، روشها
منطبق بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم بودن، پیروی کردن، ساختن، خوردن، سازگاری کردن، سازگار بودن، بهقاعده بودن، خودرا انطباق (تطبیق) دادن، همرنگ جماعت شدن، تسلیم شدن قادربه انطباق (باشرای