اجرافرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل نیل، ادا، ایفا، اقامه، ارتکاب، وصال، راه اندازی، فیصله، حلوفصل کنش، حرکت، کار انجامشده، فعل ایفای تعهدات، ادای وظایف، اتمام▲، موفقیت اقدام، م
کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه عمل کردن، کار کردن، حرکت کردن، رفتار کردن، ایفا کردن، انجام دادن، اجرا کردن، بهجا آوردن، گزاردن اشتغال داشتن ساختن
اتمامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ، تکمیل، انجام، حصول، وصال، ایفا، اجرا▼، استیفا، اختتام، کفایت دستاورد، نتیجه، معلول حلقۀ مفقوده، ضربۀ آخر، حدّ آمادگی، کمال قلّه، راس، انتها ع
مشغولکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه عامل، فاعل، کننده، اجرایی، اجراکننده، ایفاگر، کارکن، فعال، درحال کار، شاغل، کارآ، پرکار، فعال، دارای فعالیت غیرخراب، اشغال اجرائیه بهکارگ
مشغولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه غول شلوغ، پرماجرا بهکارگرفتهشده، مشتغل، شاغل ایفاگر، عامل، مجد دایر، جاری