متوقف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ف کردن، ایست دادن، راه رابستن آچمز کردن جلوگیری کردن، نگاه داشتن، بازداشتن وقفه ایجاد کردن ◄ متوقف کردن ازحرکت بازداشتن، متوقف کردن
عدم تداومفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم عدم تداوم، گسیختگی، ناپیوستگی، عدم استمرار، توقف مکث، ایست، فاصله، درنگ نوسان، تناوب تصادف، بینظمی وقفه، انقطاع، بازگسیختگی، قطع، مداخله پرانتز، داس
بیماری قلبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ی، آنژین پکتوریس، آنژین صدری(قلبی)، تپش، حملۀ قلبی، انفاکتوس (آنفارکتوس)، سکته، ایست قلبی، بیماریعروق قلبی