ازدستدادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] ازدستدادن، باختن، موفق نشدن ضرر کردن، زیان کردن (دیدن)، ازچیزی افتادن ورشکست شدن، پرداخت نکردن، اضافه برداشت کردن ضایع کردن، تلف کردن غارت
ازدستدادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] ازدستدادن، باختن، موفق نشدن ضرر کردن، زیان کردن (دیدن)، ازچیزی افتادن ورشکست شدن، پرداخت نکردن، اضافه برداشت کردن ضایع کردن، تلف کردن غارت
دیوانه شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال شدن، عقل خودرا ازدستدادن، بیخود شدن، ازخود بیخود شدن، عصبانی شدن آشفتن، پریشان شدن، بههیجان آمدن، ازجا دررفتن خشم گرفتن، غضب کردن، عصبانی
تسلیم شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) تسلیم شدن، سپردن، واگذار کردن، تفویض کردن، ازدست دادن زیر اخیه رفتن، دراختیار کسی بودن، پر انداختن تن بهقضادادن، تسلیم تقدیر ش