آوارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ربهدر، جنگزده، غریب، گمشده، سردرگم، بینامونشان، آسمانجل، آلاخونوالاخون، آلاخون، بیسروسامان، بیخانمان، بیوطن، مستأصل، خارجی [حالت اسمی
پناهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت عیدی، آواره، آلاخون، ویلانوسیلان، بیپناه، مهاجر، جلای میهن کرده، اخراجی، معزول گوشهنشین، منزوی، آدم تنها طردشده، مطرود، رانده، مورد بیاحترامی مس
ویرانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت محل تخریب، خرابه، آوار، برهوت، وادی، بیابان مسلخ، کشتارگاه منطقۀ زلزلهزده، زلزله، بلا، خشونت، مایۀ هلاک محلانفجار، محل موشکزده، منطقۀ جنگزده، محل
کوچکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ده، مهاجر، آواره، سرگردان، پناهنده، جنگزده ولگرد، شخصتنبل اجنبی، بیگانه، خارجی فراری، آدم گریزپای گدا، آدم فقیر ایل، عشایر، اهالی بومی ایلیاتی، کوچ
شخص فراریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ری، پناهجو، آواره، جنگزده، سرگردان، پناهنده آوارگان فلسطینی ازوطن دورافتاده، خارجی
متفرق شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم متفرق شدن، پراکنده شدن، پخششدن، پاشیده شدن تشعشع کردن، منشعب شدن آواره شدن، گشتن منحرف شدن آب شدن، همهجا پخش شدن، فرش کردن منفجر شدن اوراق شدن، متلا