آزمایشکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود کننده، محقق، پژوهشگر، آزماینده، آزمایشگر، اهل تجربه آزمایشگاه
شخص مبارزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ارز، جنگجو، حریف، گلادیاتور، نظامی اهل جروبحث آدم ورزشکار
ضدینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) بین، اضداد، ضدونقیض، طرفین، طرفین غایی، قطبیت مخالفان، دشمنان، رقبا، دوئل کنندگان، کُشتی احزاب مخالف، جناحین، اهل جرّوبحث چپ ور
مقیمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام قیم، اهل، بچه، ساکن، مستقر، اقامتگزیده مهاجر اهالی، سکنه، ساکنان، ساکنین، جمعیت، اقوام
خانوادهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه واده، فامیل برادری اهل خانه، اهل بیت، خانوار، تبار، خاندان، دودمان، سلسله، شجره خانوادگی آل، سلاله، ذریه اهل و عیال، عائله (عایله)، اهل ایل، قبیله،