انگیخته شدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام شده، القایی، تشویقی، مصنوعی، ایجادشده، منتجه فعال الهام شده، ملهم تهییجشده، افسونشده تسلیمشده انگیخته، برانگیخته ◄ راغب، معتقد، گرسنه
انگیخته بودن / شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام گیخته بودن / شدن هیجانزده بودن راغب بودن، باور داشتن قانعشدن، تسلیم شدن، پذیرفتن، تأیید کردن قابل تحریک بودن، مستعد بودن، خاریدن
انگیختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام یختن، برخیزاندن، برانگیختن، برانگیزاندن، بیدار کردن، بلند کردن، فعال کردن، مهم بودن سبب شدن تحتنفوذ درآوردن، برآن داشتن، تحریککردن▼ از
آمیختهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت خته، مخلوط، ممزوج، مختلط، قاطی، درهم، همزده، متداخل قلب، تقلیبی ترکیبی، مُرکب، متنوع آمیزشی ناخالص▼ آغشته، عجین همنهشت، متداخل، متقاطع مزجی
انگیخته شدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام شده، القایی، تشویقی، مصنوعی، ایجادشده، منتجه فعال الهام شده، ملهم تهییجشده، افسونشده تسلیمشده انگیخته، برانگیخته ◄ راغب، معتقد، گرسنه
متأثرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ذ، انگیخته، تحریکشده، هیجانزده، قابل تحریک، بیدارشده، تکانخورده، بیدار، آگاه، سربرداشته، هشیار، مست
انگیزشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ، ترغیب، تشویق، تحسین، تهییج، وسوسه، اغوا، تطمیع، فریب، فشار، تأثیر امر بهمعروف، امر، دستور نهی ازمنکر، نهی، بازداشتن ترویج، اشاعه، عاد
دل ربودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ق انگیختن، بذرمحبت پاشیدن، عاشق خود کردن، میل ایجاد کردن، برافروختن، به هیجان آوردن، جادوگری کردن، جذب کردن، انگیختن، نوازش کردن طنازی ک