اندام داخلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، احشا، امعاواحشا، اندرونه، اعضای حیاتی، دل، قلب، شکم، معده، شش، جگر، قلوه، کلیه، مثانه، آبگاه دستگاه گوارش: دهان، مری، معده، بابالمعده، کیسۀ صفرا
اندام حسیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی وست، دست▼، انگشت▼، بادکش، مژک، زبان، آنتن، شاخک، قلاب، سبیل حسگر، سنسور
انجام دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ن، جامۀ عمل پوشاندن، عملی ساختن، عملی کردن، تمام کردن، بههم آوردن، بهپایان رساندن، بهانجامرساندن، بهاتمام رساندن، فیصله بخشیدن، آرزویِ کسی
قبلازدیگری انجام دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان زدیگری انجام دادن، پیشی گرفتن، جلو زدن، بالادستِ کسی (چیزی) زدن
بهراحتی انجام دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) حتی انجام دادن، مشکلی نداشتن، بهراحتی گذشتن، مثل آب خوردن اجرا کردن
خوراندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ن، اطعام کردن، پذیراییکردن، افطار (سحری) دادن، سور دادن پروار کردن، پروردن، پرورش دادن
مهماننواز بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی واز بودن، درخانهاش باز بودن، خوشامد گفتن، پذیرا شدن، سخاوتمند بودن، مؤدب بودن اطعام کردن، خوراندن پذیرایی کردن، تروخشک کردن، مهربان بود
وظیفه انجام دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات جام دادن، وظیفۀ خود را انجام دادن، کوتاهی نکردن، کم نگذاشتن، سنگ تمام گذاشتن، قصور نکردن، انجام وظیفه کردن
شبیه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ردن، بهشکل چیزیدرآوردن، الگوبرداری کردن، ازرو کشیدن، نسخهبرداری کردن مساوی کردن دوباره انجام دادن، تکرار کردن
کامل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کردن، تکمیل کردن، تشکیلدادن، جمع کردن جبران کردن موفق شدن، تمام کردن، انجام دادن ختم کردن، بهپایان رساندن بستن