انجام دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ن، جامۀ عمل پوشاندن، عملی ساختن، عملی کردن، تمام کردن، بههم آوردن، بهپایان رساندن، بهانجامرساندن، بهاتمام رساندن، فیصله بخشیدن، آرزویِ کسی
قبلازدیگری انجام دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان زدیگری انجام دادن، پیشی گرفتن، جلو زدن، بالادستِ کسی (چیزی) زدن
بهراحتی انجام دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) حتی انجام دادن، مشکلی نداشتن، بهراحتی گذشتن، مثل آب خوردن اجرا کردن
وظیفه انجام دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات جام دادن، وظیفۀ خود را انجام دادن، کوتاهی نکردن، کم نگذاشتن، سنگ تمام گذاشتن، قصور نکردن، انجام وظیفه کردن
تشکرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی امتنان، ستایش، نگاهداشت شُکران نعمت، شُکر برکت، شُکر، بسمالله ◄ پرستش انعام، دِین، پاداش
موجبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ادی حرکت و انگیزۀ [مادی]، انواع انگیزه:}، مشوق، مشوق مادی، محرک، فشار، اعمال نفوذ، مضیقه، اجبار، تحریک، فوریت، ضرورت، اضطرار تلنگر، مهمی
اضافیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت مواد افزودنی، اضافه، ضمیمه، محصول جانبی، اضافه برسازمان کمیسیون، پاداش، اضافهکاری، بهرهوری، انعام، اکتساب هدیه تهیه آشغال، ضایعات، حشو، زائد بودن،
بزمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، میهمانی، مهمانی، پذیرایی، سور، ولیمه، سورچرانی، اطعام، افطاری، عروسی، ختنهسورون، پارتی خوان، سفره، بساط، میز، خوان انعام خوانچه رومیزی اسبابسفره
جایزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل خلعت، صله، عطیه، مژدگانی، مشتلق، ناز ِشصت (شست)، دستخوش، اجر، انعام، جزا، پاداش غنیمت، غنایم بنای یادبود تجلیل، اعطای سردوشی، نگاهداشت جام، ک