اندیشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، بیدار بودن، توجه کردن ذیشعور بودن فهمیدن، یادگرفتن، فرض کردن کشف کردن برنامهریزیکردن بهحافظه سپردن، به
اندیشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، بیدار بودن، توجه کردن ذیشعور بودن فهمیدن، یادگرفتن، فرض کردن کشف کردن برنامهریزیکردن بهحافظه سپردن، به
تجزیه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه کردن، فاکتور گرفتن، سادهکردن گسیختن، جدا کردن پاشیدن، متفرق کردن بههم ریختن اندیشیدن ذوب کردن، آب کردن
اندیشهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام ندیشه، فکر، نظر، رأی، ایده، پندار پروسۀ فکری، اندیشیدن، تفکر، تعقل، تمهید، چارهاندیشی، تدبیر شناخت، آگاهی، بینش کار فکری، شعور فعالیت
استدلال کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال کردن، اثبات کردن، حجتآوردن، دلیل آوردن، بحث کردن▼، اندیشیدن
ذیشعور بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام یشعور بودن، درک کردن، آگاهیداشتن، متوجه شدن، حس کردن، دانستن درنظر گرفتن، توجه کردن استدلالکردن، معقول بودن دریافتن، فهمیدن، باهوش بو