انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ن، ریختن، افکندن، خواباندن، افقی کردن ساقط کردن، باخاک یکسان کردن، مسطح کردن، تخریب کردن، تضعیف کردن پراندن، پرانیدن، پرت کردن، پراکندن، افشاندن، پا
بهتعویق انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ویق انداختن، عقب انداختن، بهتأخیر انداختن، وقت مجلس را گرفتن ممانعت ایجاد کردن، راه را مسدود کردن، ایجاد مانع کردن، سد راهشدن، کارشکنی کردن، امروز
ازکار انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت داختن، ناتوان کردن، بالوپرکسی را شکستن، ازکار انداختن، انداختن، ازپا درآوردن، ترساندن عقیم کردن، اخته کردن، سترون کردن ساقط کردن
ازآبادی انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ی انداختن، بهصورت مخروبه درآوردن، باخاک یکسان کردن، منهدم ساختن، ویران کردن جاروکردن، خالی کردن چاپیدن، چپاول کردن، تاراج کردن، غارت کردن ترکتازی ک
رویه انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد یه انداختن، رویه کشیدن، آستر کردن (چسباندن، کشیدن،دادن)، عایق کردن، پوشاندن
بهتعویق انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ویق انداختن، عقب انداختن، بهتأخیر انداختن، وقت مجلس را گرفتن ممانعت ایجاد کردن، راه را مسدود کردن، ایجاد مانع کردن، سد راهشدن، کارشکنی کردن، امروز
ازکار انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت داختن، ناتوان کردن، بالوپرکسی را شکستن، ازکار انداختن، انداختن، ازپا درآوردن، ترساندن عقیم کردن، اخته کردن، سترون کردن ساقط کردن
ازآبادی انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ی انداختن، بهصورت مخروبه درآوردن، باخاک یکسان کردن، منهدم ساختن، ویران کردن جاروکردن، خالی کردن چاپیدن، چپاول کردن، تاراج کردن، غارت کردن ترکتازی ک
رویه انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد یه انداختن، رویه کشیدن، آستر کردن (چسباندن، کشیدن،دادن)، عایق کردن، پوشاندن