انگیزندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام یزنده، مشوق، محرک▼، جالب، جالب توجه، هوسانگیز، مطلوب، دوستداشتنی وسوسهانگیز، اغواکننده، عشوهگر، عاشقکش، دلربا، فریبنده، شیطانی معتا
فرد انگیزندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام گیزنده، رابط، مشوق، رایزن، مشاور گروه فشار، لابی، بانفوذ خطیب، سخنران، وکیل مدافع مبلّغ، تبلیغاتچی، پروپاگاندیست، مروّج، مسئول روابط عم
برانگیزندۀ حواسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یزندۀ حواس، انگیزنده، تأثیرگذار، تاثیرگذارنده گزنده، زننده، تند، تندوتیز، محرّک سخت، شدید، تکاندهنده، رقتانگیز، سوزان، دلخراش محسوس، ملموس جگر
مشورتکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه تکننده، شورایی، شوروی مرشد، اندرزگو انگیزنده، منصرفکننده، نصیحتگرانه، هشداردهنده، اخطارآمیز نصیحتگوی، پنددهنده، نصیحتکننده، راهنمایی
پرتکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت پرتکننده، وادارکننده، کوبنده، هُلدهنده، سوقدهنده انگیزنده، محرّک
اندیشمندانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام اندیشمندانه، تفکرآمیز، اندیشنده، اندیشهورز، ابتکاری فکور، تفکرکننده، اندیشناک، متفکر، بهفکرفرورفته حواسپرت، بیتوجه متوجه نوعدوستا
شدید [کلام]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه شورانگیز، نافذ، گیرا، مؤثر، انگیزنده، آتشبار، سوزنده، سوزان، آتشین، آتشزا، تند، قوی، آبدار، پرانرژی، تندوتیز، محرّک