متوسط بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ل] متوسط بودن، بهطور متوسط انجامدادن جبران کردن نصف کردن، سازش کردن
طول کشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان شیدن، گذشتن، طی شدن، بودن، پاییدن، برآمدن، بهطول انجامیدن، ادامه یافتن (داشتن)، سپری شدن، طولانی شدن گذرا بودن امتداد یافتن، امتداد داشتن
ادامه دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر دامه دادن، پیش رفتن، دنبالکاری را گرفتن، دنبال کردن، تغییر رویه ندادن، تداوم داشتن ثبات داشتن، ابدی بودن امتداد دادن، کشیدن تکرار کردن تابآوردن، تح
منتج شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت شدن، برآمدن، مشتق شدن، آمدن، پیدایش یافتن، ناشی شدن، نشئت گرفتن (یافتن)، برخاستن، سرچشمه گرفتن، آبخوردن از جایی بیرون آمدن، صادر شدن، پیدا شدن، ظاهر
فراتر رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت راتر رفتن، پا ازگلیم خود بیرونگذاشتن، پریدن، اضافه ماندن، شورشرا درآوردن، پررویی کردن پا ازحدِخود بیرون بردن، پا ازگلیم دراز کردن، پا ازدایره بیرون