امکانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال م] امکان، احتمال قابلیت، استعداد، توان آمادگی، کفایت شانس شق، چاره، راهحل، گزینه، خیار، انتخاب، اختیار، گزیر، رأی، درمان
عدم امکانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ] عدم امکان، امتناع، غیرممکنبودن کار ناشدنی، چیز غیرممکن تغییرناپذیری، برگشتناپذیری، چارهناپذیری امپاس، بنبست، منع
آزردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی آزار رساندن، آسیبرساندن، صدمه زدن، بدی کردن، دردآوردن خستن، مجروح کردن آزار داشتن، اذیت کردن، آزار دادن، آهنگِکسی (چیزی) کردن (داشتن)، ناخوش
بخشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی بخشودن، عفو کردن، گذشت کردن، بخشاییدن، امان دادن، آمرزیدن، فراموش کردن، ارفاق کردن، معاف کردن، کوتاه آمدن، مدارا کردن، ترحم کردن صبور بو
ممکن بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ] ممکن بودن، میسر بودن، امکانداشتن اجازه دادن احتمال داشتن ازدست برآمدن، آسان بودن
احتمال داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال احتمال داشتن، شانس داشتن، امکانداشتن، ممکن بودن احتمال رفتن، انتظار رفتن، شرایط مستعد بودن، دربرداشتن، گرایش داشتن
امکانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال م] امکان، احتمال قابلیت، استعداد، توان آمادگی، کفایت شانس شق، چاره، راهحل، گزینه، خیار، انتخاب، اختیار، گزیر، رأی، درمان