امضا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ، پاراف کردن، توشیحکردن، پشتنویسی (ظَهرنویسی) کردن، صحه گذاشتن، دستخط نوشتن، تصدیق کردن، شهادت دادن
امحافرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ا، محو، رفع، زدایش، تخریب، نابودی، لغو، ابطال سانسور
صحّه گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ، پشتیبانی کردن، حمایت کردن، تأیید کردن، تصدیق کردن، مُهر تأیید نهادن، ظَهرنویسی کردن، پشتنویسیکردن، کمک کردن، امضا کردن تنفیذ کردن
شهادت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال دادن، گواهی دادن، قسمخوردن، سوگند خوردن برابر اصلکردن، تأیید کردن، امضا کردن، صحه گذاشتن، رضایت دادن اقرارکردن، ابراز کردن
سوگند خوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط خوردن، قسم خوردن، تصدیقکردن، پای چیزیرا امضا کردن سوگنددادن
نوشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ، مکتوب کردن، نگاشتن، تحریر کردن، قلم زدن، یادداشت کردن، روی کاغذ آوردن، مرقوم کردن، مندرج کردن، ثبتکردن رونوشت برداشت