امضا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ، پاراف کردن، توشیحکردن، پشتنویسی (ظَهرنویسی) کردن، صحه گذاشتن، دستخط نوشتن، تصدیق کردن، شهادت دادن
امضاکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته قرارداد، معاملهکننده، کارفرما، پیمانکار، متعاقد، معامل، متعامل، متعاهد، همطراز، حریف، رقیب، خریدار، فروشنده گواه، گواهیدهنده پا طر
روح احضار کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ل] روح احضار کردن، رموز را کشف کردن احوال غیب دانستن، ورق نانوشته خواندن
امضاکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته قرارداد، معاملهکننده، کارفرما، پیمانکار، متعاقد، معامل، متعامل، متعاهد، همطراز، حریف، رقیب، خریدار، فروشنده گواه، گواهیدهنده پا طر
آدمتأییدکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال یدکننده، اشخاص تأییدکننده، امضاکنندگان، تأییدکنندگان، تصویبکنندگان، آرای موافق پیرو، تابع، دنبالهرو، همراه، همکار چاپلوس هوادار، ستاینده،
معرفینامهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال امه، تأییدیه، توصیه، مُهر، امضا، نظر موافق بلیت(بلیط)، پاسپورت، ویزا، برگۀ عبور، مجوز (اجازه) تأییدنامه شناسنامه، گذرنامه، تعیین هویت
شاهدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال گواه، ناظر، بیننده، خبرچین تأییدکننده، امضاکننده طرفِ دعوی بیطرف
شهادت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال دادن، گواهی دادن، قسمخوردن، سوگند خوردن برابر اصلکردن، تأیید کردن، امضا کردن، صحه گذاشتن، رضایت دادن اقرارکردن، ابراز کردن