امر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ن، دستور دادن، فرماندادن، فرمودن، اُرد دادن، امر دادن، امرونهی کردن، ارجاع کردن، مأمور کردن، امضاکردن، منصوب کردن، گماشتن تجویز کردن ◄
دستورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ] دستور، فرمان، حُکم▼ مشیت، امر، دستوردادن، ابلاغ، احضار، اظهار، تأکید، انتصاب امرونهی، انگیختن، انگیزش، بازداشتن، خواهش، نهی
احترام نگذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ام نگذاشتن، احترام نگذاردن، بیاحترامیکردن، نوک کسی را چیدن، تقبیح کردن، دستکم گرفتن، بهچشم حقارت نگاه کردن، خوار شمردن، بیادب بودن ابرونازک