اقوامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ن، خویشاوندان، وابستگان، نزدیکان، اطرافیان، منسوبین، قوم و خویش، خویش، کس و کار، پیوندان، فامیل، فکوفامیل، متعلقان، متعلقین، اقارب، اقربا، الاقرب
اندام داخلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، احشا، امعاواحشا، اندرونه، اعضای حیاتی، دل، قلب، شکم، معده، شش، جگر، قلوه، کلیه، مثانه، آبگاه دستگاه گوارش: دهان، مری، معده، بابالمعده، کیسۀ صفرا
اندام حسیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی وست، دست▼، انگشت▼، بادکش، مژک، زبان، آنتن، شاخک، قلاب، سبیل حسگر، سنسور
مجازات اعدامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ام، کشتن، دار، تیرباران، گردن زدن، سنگسار، بهصلیب کشیدن، مُثله، مثله کردن وسیلۀ اعدام
مبادرت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، اقدام کردن، دستزدن، راهی شدن، عزم کردن، پیشقدم شدن، عهدهدار شدن، قصد کردن، آمدن، برخاستن، آستین بالا زدن (کردن)، داوطلب شدن، دست بهکار ش
کُشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی تن، مرتکب قتل شدن، تباهکردن، اعدام کردن، دار زدن، گردن زدن، تیرباران کردن، مجازات کردن خفه کردن سنگسار کردن، سنگ انداختن بهضربگلوله کشتن، تیر ا
مجازات اعدامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ام، کشتن، دار، تیرباران، گردن زدن، سنگسار، بهصلیب کشیدن، مُثله، مثله کردن وسیلۀ اعدام
مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رفتن، رهسپار شدن، فوت کردن، اشهد گفتن، نفس آخر راکشیدن، غنودن، (کارش) تمام شدن، تمام کردن، گذشتن، بهآخرخط رسیدن، بدرود حیات (زندگانی، جهان) گفت
عهدهدارشدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، مأمورشدن، مسئول شدن، تقبل کردن، اقدامکردن، بهعهده گرفتن، متعهد شدن، مسئولیت را بهعهده گرفتن، آستین بالا زدن(کردن)، پرداختن، کاری دست کسی