افقی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] افقی بودن، خوابیدن، درازکشیدن پخش زمین شدن، ولو شدن، افتادن خزیدن، پایین بودن
افقی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ر کردن، صافکردن، مستقیم کردن، خواباندن، مالاندن، پخش کردن، گستردن، لِه کردن، باخاکیکسان کردن، برانداختن، انداختن، ساقط کردن، سست کردن
حالت افقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد م] حالت افقی، افقی بودن چیز افقی: افق، خط افق، سمت، صفحه، دشت، گستره، سطح دریا، سفرۀ آبهای زیرزمینی سکو، عرشه، تراز سفره همواری، مستقیم دراز کشیدن،
خزندگانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، افعی، کبری، بوآ، مار، مارمولک تمساح، سوسمار، کروکودیل آفتاب‌پرست، بزمجه
مارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل خزنده، اژدها، افعی ماربچه، مارماهی زنگی، جعفری، کبرا، کفچه‌مار هندی، عینکی، اژدرمار (ماربوآ ) مارمولک، سوسمار، خزندگان کِرْم [خزنده] مارِ نیرنگ، فر
افقی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] افقی بودن، خوابیدن، درازکشیدن پخش زمین شدن، ولو شدن، افتادن خزیدن، پایین بودن
حالت افقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد م] حالت افقی، افقی بودن چیز افقی: افق، خط افق، سمت، صفحه، دشت، گستره، سطح دریا، سفرۀ آبهای زیرزمینی سکو، عرشه، تراز سفره همواری، مستقیم دراز کشیدن،
کافیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی افی، بس، مکفی، وافی، تکمیل، کامل به‌اندازه، بسنده فول، تاخِرخِره قابل قبول، قانع‌کننده، رضایت‌بخش، راضی‌کننده، قابل تحمل زیاد، زائد، شایگان،