افشافرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط افشا، بی‌پرده‌گویی، پرده‌دری، ارائه، اشاعه پرده‌برداری، کشف، مکاشفه الهام، وحی، واقعه اعتراف، اقرار تخلیۀ اطلاعاتی، بازجویی
افشا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط فشا کردن، فاش کردن، پردهبرداشتن، ظاهر کردن، عریان کردن، برهنه کردن لو دادن، آفتابی کردن، افشای راز کردن، رسوا کردن، سرپوش از روی راز برداشتن،
افشا شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط شدن، مشخص شدن، ثابت شدن، اثبات شدن شناخته بودن پیدا بودن، نمایان شدن، ظاهر شدن
افشاشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ده، سرگشاده، آشکارا، درمعرض، پدیدار، باز، روباز، آشکار، مرئی، پیدا تعبیرشده
افشاکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط نده، افشاگر، مُقر، اقرارکننده، کاشف وحی‌شده، تعبیرکننده دم خروس شفاف
احشامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی گاو، گوساله، گوسفند، مرینوس، میش، بره، بز، بزغاله، بزبچه حیوانات اهلی، چارپایان
افشاکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط نده، افشاگر، مُقر، اقرارکننده، کاشف وحی‌شده، تعبیرکننده دم خروس شفاف
افشا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط فشا کردن، فاش کردن، پردهبرداشتن، ظاهر کردن، عریان کردن، برهنه کردن لو دادن، آفتابی کردن، افشای راز کردن، رسوا کردن، سرپوش از روی راز برداشتن،
وحیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ، مکاشفه، افشا، گواهی، شهادت، پرتو، تجلی، خبر، آیه، پیام، انجیل، فقه، قانون الهی، ده‌فرمان نبوت، پیامبر ▼ عرفان
بُخورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی گاه بخور، اتُمیزور، افشانه، اسپری، جت، دستگاه تقطیر، بویلر، دیگ بُخار اتوبخار
بار آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ر آوردن، بارور کردن، تخم(بذر) پاشیدن (افشاندن، افکندن)، کِشتن، کشت کردن، کاشتن تکثیر کردن، تولید کردن محصول دادن، بار دادن، میوه دادن▼ تولید مثل کرد