افسون کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ، طلسم کردن، فریفتن، مسحورکردن، بهسوی خود کشاندن، جذب کردن، سِحر کردن، چشم کردن، بدی کسی راخواستن
افسانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ه، اسطوره، ماجرایساختگی، تخیل ساختهوپرداخته، بافته، اغراق امر محال شایعه اسطورهشناسی، میتولوژی داستان، روایت
جادوگرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ، افسونگر، چشمبند، آتشبند، مارگیر، رمال، طالع بین، فالگیر، تردست، شاگرد جادوگر کاهن حس ششم سحرکننده
جادوگری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب دوگری کردن، افسونگری کردن، جادوجمبل کردن، چشمبندی کردن، غیبگویی کردن، عصا تکان دادن، جنی کردن بازکردنِکسی
عجیب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دن، شک ایجاد کردن، افسون کردن، تأثیر قوی گذاشتن، متعجب کردن، گیج کردن آفتاب ازمغرب درآمدن
محبوبیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی دوستداشتنی بودن، جاذبه، افسون، ملاحت، مطلوبیت، دلربایی قُرب دلبری، فریبندگی، عشوهگری، طنازی، اغوا، وسوسه، لوندی، ناز، کرشمه، شارم، جذا