افسر نیروی زمینیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام زمینی، سرلشگر، سپهبد، سرهنگ، سرتیپ، سرگرد، سروان، استوار، گروهبان، رتبۀ لشگری وزیر جنگ، فرمانده، افسر، سالار سردار ژنرال، کاپیتان افسر
افسر دریاییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ریایی، دریادار، دریابان، ناخدا، ناوی آدمیرال، کاپیتان
افسر هواییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام وایی، خلبان، رهبراسکادران، مهندس پرواز، نیروی هوایی
افسر نیروی زمینیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام زمینی، سرلشگر، سپهبد، سرهنگ، سرتیپ، سرگرد، سروان، استوار، گروهبان، رتبۀ لشگری وزیر جنگ، فرمانده، افسر، سالار سردار ژنرال، کاپیتان افسر
پایورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام پایور، مأمور، افسر، عضوهیئت گماشته کمیته، هیئت، کمیسیون، شورا، عضو شورا گروه کاری، مشاور، صاحب جواز امین، آژانس، عامل، مسئول زندانبان و
اربابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام دال، بردهدار، آقا، صاحب، سَروَر، افسر، خداوند، دهقان، کدخدا، رئیس قبیله، مخدوم، مالک، بزرگ خاندان، پشتیبان رئیس، بزرگ، سَر، سالار، ولی
نشان سلطنتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام سلطنت، تاج، تخت، تاجوتخت، شنل ارغوانی، کلاه مرصع، چتر، پیشانیبند، عصا تخت طاووس، شیروخورشید تاج، افسر، دیهیم، تاج سلطنتی، تاج کیانی ت
تابع بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ل] تابع بودن، تبعۀ کشوری بودن مطیع بودن، افسار کسی بهدست دیگری بودن لبیک گفتن، اطاعت کردن اتکا کردن کهتر بودن