فریبکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ریبکار، اغواگر، رند، دغل، دغلباز، دروغگو▼ رفیق نیمۀ راه، عضوحزب باد، نامرد توطئهگر ◄ توطئه متقلب▼، مقلد مردمرنگکن، مردمفریب آکتور [صورت ص
وسوسه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام کردن، اغوا کردن، تطمیعکردن، گمراه کردن پیشنهاد کردن، نمایش دادن، بهنمایش گذاشتن، عرضه کردن تلقین کردن، باوراندن، قبولاندن، اثبات کردن،
انگیزشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ، ترغیب، تشویق، تحسین، تهییج، وسوسه، اغوا، تطمیع، فریب، فشار، تأثیر امر بهمعروف، امر، دستور نهی ازمنکر، نهی، بازداشتن ترویج، اشاعه، عاد
جذب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت جذب کردن، بهسوی خود کشاندن(کشیدن)، کشیدن، جلب کردن جذابیتداشتن، دل ربودن مجذوب ساختن، اغوا کردن، وسوسه کردن، انگیختن چیزخور کردن، طلسم کردن، تله گذ
حواسرا پرت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ا پرت کردن، منحرف کردن، اغوا کردن، جلب کردن، آشفتن مانع شدن، کور کردن