اعلان کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط دن، اعلام کردن، آگهیکردن، خبر دادن (رساندن)، پیام رساندن، آوردن، بشارت دادن آشنا کردن، شناساندن، معرفی کردن مطلع کردن، اطلاع رساندن به کسی، آ
اعلافرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام تثنایی، استثنا، ممتاز، درجهیک، تَرازاول، تک، بیهمتا، خیلی عالی، غایتِ خوبی، احسن، عالیه باشکوه، مجلل، سلطنتی، افسانهای تابناک، مشعشع
اعلان جنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ن جنگ، رجزخوانی، هماوردخواهی، مبارزطلبی، چالش، تهدید، زورآزمایی، غریو جنگ، جنگافروزی جسارت، گستاخی، شجاعت گردنکشی، عصیان، سرپی
مجازات اعدامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ام، کشتن، دار، تیرباران، گردن زدن، سنگسار، بهصلیب کشیدن، مُثله، مثله کردن وسیلۀ اعدام
وسیلۀ اعدامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات م، گیوتین، گاروت، شمشیر، دار، چوبۀ دار، صندلی الکتریکی، اتاق گاز، جوخۀ اعدام
اخطارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی اخطار، آگاهی، خبر، عبرت هشدار، تحذیر، توجه، هشیاری، خاطرنشان، تذکر، گوشزد، توبیخ اخطاریه، اعلام، اطلاع، گزارش، التیماتوم، دستور نصیحت، پند، ا
علامت خطرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی خطر، هشدار، اخطار، آژیر، آلارم، زنگخطر، بوق، پرچم سرخ، اساواس، چراغ راهنمایی اعلان خطر، نهیب فال علائم راهنمایی، عبورممنوع، تیر راهنما آژیر
شیء بیجوهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، نشانه، سمبول، نماد، قرینه، علامت، اثر، ظاهر، وجه، عوارض جان، روح، فکر، شبح، شعور سایه، فانتوم، روح، خیال، رویا، سراب، خطایباصره باد هوا، بخار، آه
تهدیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی تهدید، اخافه، اعلان جنگ، ارعاب وعید ≠ وعده ◄ امید شمشیر دموکلس، ورطه، خطر، اخطار نفرین، فحاشی دستور، اخاذی، درخواست سلاح بازدارنده، چماق
پیشبینیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه پیشبینی، پیشگویی، فالگیری، غیبگویی▼ الهام، وحی پیشبینی هوا خوشیمنی، خوشبختی، فال▼ نشانۀ بد، بدیُمنی، بدبختی خبر، اعلان، نشر اخطار، علام