ادارهکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه رهکردن، گرداندن معامله کردن، برخورد کردن، دست زدن، اجراکردن، انجام دادن
ادارهکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کننده، راهبر، گرداننده، ناظر، آمر، امر کننده، فرماندهنده، مدیر، مقتدر، مستبد، حاکم راننده
اجارهدادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی دادن، کرایه دادن، رهن دادن، اجاره بهشرط تملیکدادن صلح کردن، بهارث گذاشتن ≠ کرایه کردن
اجارهدادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی دادن، کرایه دادن، رهن دادن، اجاره بهشرط تملیکدادن صلح کردن، بهارث گذاشتن ≠ کرایه کردن
مدیریتکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه مدیریتکردن، اداره کردن، راندن، نظارت کردن نفوذ داشتن، تأثیر داشتن، مراقبت کردن، چرخاندن، حکمرانی کردن
عدممالکیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] عدممالکیت، اجاره، رهن بیملکی، ملک و آب نداشتن، خانهبهدوشی، فقر اشغال، غصب، ید غاصبانه تحصن، اعتصاب سکنا، سکونت، استقرار مالکیت عملی، ~
کرایهکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی کردن، اجاره کردن، چارتر کردن، رهن کردن ≠ اجاره دادن اجیر کردن، استخدام کردن
برگمارندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ه، منصوبکننده، ادارهکننده، مدیر، رئیس، حکمران، ارباب کارفرما، تولیدکننده