بیطرفیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام طرفی، فقدان ترجیح استثناقائل نشدن، عدم پارتیبازی، انتخاب اصلح، انصاف، عدل عدم تعهد، بیاحساسی، خونسردی، فقدان عاطفه، بیتفاوتی فقدان اخ
مناسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه سته، مقتضی، برازنده، مناسب مقام، باب، درخور، اندازه، بایدوشاید شایسته، ذیصلاح، قادر، توانا، لایق، اهل بایسته، مقتضی میزانکردنی، قابل انطباق، قابل
مناسبتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ، برازندگی، روایی، مربوط بودن، رابطه شایستگی، سزاواری، صلاحیت، کفایت، اصلحیت، مهارت، استعداد اقتضا ◄ مصلحت بهموقع بودن، فرصت بهجا بودن ضرورت، ایج