آراستن به‌صنایع بدیعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ه‌صنایع بدیعی، بدیع، تکلف، زینت، زیور، آرایه، آرایش، صنایع بدیعی، صنایعشعری، صناعت، تزیین، شاخ‌وبرگ، معانی بیان اِسناد
نظم دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم عل] نظم دادن منظم کردن مرتبکردن، آراستن، تنظیم کردن، الفبایی کردن میزان کردن، درست کردن سازمان دادن، نظم برقرار کردن تزیین کردن، خوشگل کردن، آرایش دا
شاملفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم مل، حاوی، آبستن، دربردارنده، متضمن، محتوی، فراگیر دارا همگانی، کلی، عامه، عمومی، عام متشکل، دربرگیرنده مشتمل واجد، دارنده
باروریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ی، بارداری، آبستنی، حاملگی شکم، بار دورۀ بارداری جنین، جفت، نطفه، مایع آمنیوتیک رشد و تکامل جنین، اندام‌زایی ویار، ویارانه اُتُل باروری گیاهی و جانو
بارورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت فت] بارور باردار، حامله، آبستن، زائو، بچه‌دار پابه‌زا، پابه‌ماه القاح شده، منعقد
زیبا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ن، آرایش کردن، آراستن، ساختن، پیراستن، ابرو [زیر ابرو] برداشتن، ناخن را حنا گرفتن، بزک کردن، بندانداختن، حنابستن، سرخاب سفیداب مالیدن، تیپ ک