آشوبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، ناآرامی، بلوا، فتنه، هرجومرج، بحران، شورش، کودتا، عصیان، انقلاب جنجال، غوغا، همهمه، شلوغی، ولوله، قشقرق، جاروجنجال، دادوفریاد و شلوغی، سرسام، ازد
آشفتگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم گی، اغتشاش، آشوب شلوغی آب گلآلود، دیوان بلخ، بازارِ شام، بازار مکّاره، آشفتهبازار، بازار مسگرها، آخرالزمان پاشیدگی، ریختگی خرتوپرت، بی فایده بودن
شورشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ، اغتشاش، بلوا، غوغا، شلوغی، هنگامه، آشوب، ویرانی، آشفتگی، آخرالزمان، اعتصاب، مناقشه، بیثباتی، ویرانی، خشونت، شدت راهپیمایی
بیمار بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی یمار بودن، مبتلا بودن، دچاربودن، رنج بردن، خوب نبودن، طوریش بودن اعتیاد داشتن، معتاد شدن بستریشدن، دربیمارستان پذیرفته شدن بیمارشدن، دچار تهو
بینظمیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم نظمی، بیترتیبی، نابهسامانی، عدم هماهنگی، درهم برهمی، بههم ریختگی، درهم ریختگی، هرج ومرج اختلال، تلاطم، شلوغی، آشوب جنجال، سروصدا، قال، همهمه، صدای
تشنجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم برهمی، بههمریختگی، تلاطم، همهمه، جوش وخروش، انقلاب جوی، طوفان، باد جهنم قیلوقال، بلوا، دادوبیداد، آژیر، بلندی صدا دعوا، جنگ جنجال، آشوب