آباد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ان کردن، مسکونیکردن، شهرک ساختن، معمور کردن، دایر کردن، شهرکسازی کردن، توسعه دادن، ساختن، برافراشتن، بالا آوردن، برپا کردن، ساختمان کردن نوکردن
مراسم ابداع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ابداع کردن، دین جدید آوردن، بدعت آوردن (گذاشتن)، بدعت کردن
تولیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ید، خلق، آفرینش، خلقت، زایش، ابداع، ساخت، صُنع ابتکار، اختراع، اکتشاف، کشف ایجاد، پدیدآوری، خلاقیت، اندیشه، نوآوری تلاش آفرینش هنری، تألیف، تصنیف، ن
سرشاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ری، اشباع، پُر بودن، لبریزی، اکمال، انباشتگی، فراوانی، وفور بینیازی استغراق شکم پُر، پرخوری سرریز، طغیان
مقدار فراوانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت راوان، وفور نعمت، فراوانی، اشباع، وفور، برکت معدن، انبار کثرت، تعدد تمامیت، کل یک دریا، آسمان تا زمین
حضورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ] حضور، وجود، بودن فراگیری، اشباع، نفوذ، پُر بودن، سرشاری 54 ◄ پُر فراهم بودن، دسترسی، قابلیت دستیابی، نقدبودن خدمت سکنا، اقامت، استقرار، سکونت،
دخولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ول، حرکت به درون، ورود، نفوذ، تراوش، نشر، اشباع داخل یکدیگرشدن، تداخل، آمیختگی تراوش ◄قلیان، دفع بدنی، تخلیه نشر، سرایت، پراکندگی ◄ تفرق اشباع، فراگ