آسیب زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زدن، معیوب کردن، خسارت وارد آوردن آسیب به کسی (چیزی) رساندن، آهنگِ کسی (چیزی) کردن (داشتن)، آهشکسی را گرفتن، بدی کردن خرابکاریکردن، سابوتاژ ک
آسیبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ضربوجرح، ضایع کردن، تضییع، فرسایش، استهلاک، سایش، اتلاف، بدی، سوء استفاده صدمه، ضرب، جرح زیان، ضرر، مضرت، خسران ازالۀ بکارت آفت، بلا، فتنه،
اسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بدخش، مادیان، خنگ، مرکب، بارگی، خیل رخش اسب جوان، کره انواع اسب: جنگی، بارکش، خراس، اخته نژاد اسب: عرب، کرد، عرب کرد، ترکمن، عرب ترکمن، چناران، سی
آسیابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی اب، آسیا لهکننده، خردکننده، پودرکننده، آبمیوهگیری هاون، سوهان، سمباته، رنده آردبیز، الککننده آسیای آبی، آسیای بادی، دستی، اسبی، برقی آسیاب
اسیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی وهر، سرکه، آبلیمو، آبغوره، جوهر لیمو اسیدنیتریک(سولفوریک، اَسِتیک، سیتریک، لاکتیک، کربنیک، فُرمیک) عامل مرگومیر
ادیبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه اهل کتاب، اهل ادب، اهل قلم سردبیر، ادیتور، ویراستار، مصحح، غلطگیر، نمونهخوان ◄ ویرایش کتابشناس، کتابدوست، کتابخوان
بدی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بدی کردن، ضرر زدن، صدمه زدن، آسیب رساندن، آزردن آهنگِ کسی(چیزی) کردن (داشتن)، بد کردن بهکسی، بد کردن بد بودن برای کسی، مجروح کردن، آسیب زدن،
معیوب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی عیوب کردن، صدمه زدن، خدشه دارکردن، لکه دار کردن، آسیب زدن، ازشکل طبیعی خارج کردن بدنام کردن ◄رسوا کردن ناقص کردن، شکستن، بریدن، پاره کردن، خ
کندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ] کندن، تکهتکه کردن، جداکردن پوست کندن، پوست کردن، برهنه کردن بهزور گرفتن آسیب زدن
بد بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، برایش بد بودن، مجروح کردن، آسیب زدن، ازشکل طبیعیخارج کردن خرج برداشتن، گران بودن فایدهای نداشتن، بیفایده بودن
فرسودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی تهلک کردن، ساییدن، خوردن، پوساندن، فاسد کردن، پژمردن، خشکاندن، کهنه کردن آسیب زدن▲ استفاده کردن، هدر دادن، تلف کردن