استادبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ودن، خبره بودن، تبحر داشتن، درکارخود استادبودن، خوب یاد گرفتن، یادگرفتن تجربه داشتن، مجرب بودن، راهوچاه را دانستن، شگرد کاررا دانستن، دان
استادبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ودن، خبره بودن، تبحر داشتن، درکارخود استادبودن، خوب یاد گرفتن، یادگرفتن تجربه داشتن، مجرب بودن، راهوچاه را دانستن، شگرد کاررا دانستن، دان
شخصکارشناسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کارشناس، استاد، پروفسور، پزشک حاذق، متخصص▼، آیت، نمونۀ کمال، دانا دیپلمه، فوقدیپلم، کاردان، لیسانسیه، کارشناس، فوقلیسانس، کارشناس ارشد،
خستهکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه کردن، انداختن، ازپادرآوردن، خسته و ناتوان کردن کسل کردن، بیزار کردن، کسلکننده بودن
شاهکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه آفریده، اثر، کار استادانه، کار هنری، اثر هنری، مطلوبکلکسیونرها حماسه، دلاوری