استوانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل انه، سیلندر، لوله چیزاستوانهای، وردنه، تنه، تنۀ درخت، کُنده، کپسول، درام، بشکه، ستون بومغلتون، غلتک، صافکن، صافکننده
آتشینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ور، مشتعل، مشتعلشونده، محترق، محترقه، افروخته، آذرین، آتشبار، آتشفشان، سوزنده، سوزاننده، آتشی، پرحرارت، داغ، هولناک
اسلحۀ آتشینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) آتشین، اسلحۀ دستی، تفنگ▼، اسلحۀ پرتابی▲ کالیبر ماشه، قنداق، گلنگدن، مگسک، خان، خازن، خشاب
کرویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل روی، گِرد، گویمانند، گویین، قلنبه، چاق تخممرغی، استوانهای، مخروطی، پیازیشکل، قطرهایشکل، بتهجقهای مدور، محدب
کروی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کروی کردن، گرد کردن، قلنبهکردن، به شکل توپ درآوردن استوانهایکردن، کلاف کردن، حلقه کردن
عدسیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، فاصلۀ کانونی، توانعدسی عدسی همگرا، محدب، واگرا، مقعر، کروی، استوانهای، محدبالطرفین فن ذرهبینی
آماده شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی آماده شدن، عزم کردن، پیشقدمشدن، آستین بالا زدن (کردن)، مبادرت کردن حاضر شدن▼ آغاز کردن برنامهریزی کردن، ازپیش تعیین کردن، حفاظت کردن، انتظار