استعفافرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام استعفا، کناره‌گیری، بازنشستگی، خروج حقوق بازنشستگی چشم‌پوشی، قطع علاقه کناره‌جویی
استعفا دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ستعفا دادن، کنار رفتن، بازنشستهشدن، دست کشیدن، تسلیم شدن، تغییر عقیده دادن
استعفافرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام استعفا، کناره‌گیری، بازنشستگی، خروج حقوق بازنشستگی چشم‌پوشی، قطع علاقه کناره‌جویی
انشعاب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب کردن، منشعب شدن، جدا شدن، کناره‌گیری کردن، ازعضویت استعفا دادن، تغییر عقیده دادن
دور شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ر شدن، دوری، پس‌نشینی، جزر، عقب‌نشینی، پسروی، پسرفت کناره‌گیری، استعفا، تحاشی مهاجرت، کوچ تخلیه، خروج، اسباب‌کشی، نقل مکان حرکت به‌بیرون، صدور اجتنا
رهسپار شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سپار شدن، ترک کردن، خارج شدن، رفتن، عازم شدن، به‌راه افتادن، راهی (روانه) شدن استعفا دادن بیرونرفتن، ترک منزل کردن سوار شدن، سواری کردن، حمل کردن آم
تفریحکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه تفریحکردن، فرصت داشتن، مجالداشتن، گشتن، آهسته رفتن مرخصیرفتن، آسودن، بازنشسته شدن، استعفادادن آفتاب گز کردن، آفتاب چریدن، بیکار بودن، سست
