اسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بدخش، مادیان، خنگ، مرکب، بارگی، خیل رخش اسب جوان، کره انواع اسب: جنگی، بارکش، خراس، اخته نژاد اسب: عرب، کرد، عرب کرد، ترکمن، عرب ترکمن، چناران، سی
آبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ب، ماء، آب آشامیدنی، آب معدنی، آب نمک، محلول آب آشدوزو جریان آب، سیل، باران، چشمه، قنات، آبشار اَشکال آب، یخ، برف دریا، اقیانوس، دریاچه، رودخ
آب دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ل] آب دادن، آبیاری کردن آب افزودن، رقیق کردن، خیس کردن، اخته کردن، آبکشی کردن، تَر کردن، نَم کردن ریختن، چکیدن آب انداختن، آب بهجایی انداختن
[اسم] پاکدامنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات امنی، عفت، عفاف، پاکی، عصمت، معصومیت، بیگناهی، اخلاص، پرهیزگاری، فروتنی امساک، اعتدال خلوص، صافی، قاطینداشتن، سادگی تمیزی، پاکی، طهارت، پاکیزگی
[اسم] دوگانگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد وگانگی، تثنیه، شرک، دوجنبهبودن، توأمانی، دوتایی بودن، تقارن دو، جفت، دولو دوقلو، عدیل، جفت، لنگه، زوج، همسر بیت، مثنوی همزاد قرینه، مانند، مثل، عکس،
اسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بدخش، مادیان، خنگ، مرکب، بارگی، خیل رخش اسب جوان، کره انواع اسب: جنگی، بارکش، خراس، اخته نژاد اسب: عرب، کرد، عرب کرد، ترکمن، عرب ترکمن، چناران، سی
کاسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی اسب، پولساز، مکتسب، پولدرآر، درآمدساز، پساندازکن جوینده مستمریبگیر، حقوقبگیر، وظیفهبگیر، کارمند، کارگر اجیر، مزدور عامل، مأمور تاجر، ک
حیوان باربرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت بارکش، باربردار، مال، اسب▼، قاطر، خر، استر، اسب سواری، مَرکب، باربر حیوانات خورجین، پالان
تاریخگذاری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان گذاری کردن، تعیین تاریخ کردن، سن چیزی را تعیین کردن، دندان اسب را شمردن
وسایل نقلیۀ عمومیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نقلیۀ عمومی، تاکسی، اتوبوس، مینیبوس اتوکار، كامیون، باری، کشنده، اسب، تریلر ماشینهای راهسازی، ماشینهای سنگین، لودر، بولدوزر، گریدر، بیل مکانیکی قطا