ازپیش تعیینشدگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ] ازپیش تعیینشدگی، تقدیر، جبر قرار، قرار ملاقات، وقایع آتی، نوبت هدف، عزم نامزدی، عقد در آسمانها
ازپیش تعیینشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام یش تعیینشده، مقدر، مقرر، مترتب، آسمانی، معهود، مرسوم، موعود معین، نامزد، انتخابشده جبری
ازپیش تعیین کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ازپیش تعیین کردن، مقدر بودن، مقرر بودن، قرار گذاشتن تخصیصدادن، درنظر گرفتن، سهم دادن، تسهیم کردن ایجاب کردن
ازپی آمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ی آمدن، ازپی هم آمدن، عقبهم رفتن، دنبال کردن، نزدیک بودن، جایگزین شدن، پشتهم آمدن، متناوببودن
[قید] قبلاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] قبلاً، درگذشته، سابقبراین، سابقاً دیروز، دیشب، پریروز، پریشب، پارسال، دیسال، درسالگذشته، پیرارسال، پیارسال، پسپیرارسال، پسپریروز، پسپریشب، ه
عقب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد قب بودن، پشتسرکسی بودن، بهدنبالآمدن، از پشت آمدن، ازپی آمدن، دنبال کردن پی گرفتن، تعقیب کردن عقب ماندن، آهسته رفتن پشت چیزی بودن
اسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بدخش، مادیان، خنگ، مرکب، بارگی، خیل رخش اسب جوان، کره انواع اسب: جنگی، بارکش، خراس، اخته نژاد اسب: عرب، کرد، عرب کرد، ترکمن، عرب ترکمن، چناران، سی