ازپیش تعیینشدگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ] ازپیش تعیینشدگی، تقدیر، جبر قرار، قرار ملاقات، وقایع آتی، نوبت هدف، عزم نامزدی، عقد در آسمانها
ازپیش تعیینشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام یش تعیینشده، مقدر، مقرر، مترتب، آسمانی، معهود، مرسوم، موعود معین، نامزد، انتخابشده جبری
ازپیش تعیین کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ازپیش تعیین کردن، مقدر بودن، مقرر بودن، قرار گذاشتن تخصیصدادن، درنظر گرفتن، سهم دادن، تسهیم کردن ایجاب کردن
خارج از زمان خود بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] خارج از زمان خود بودن، زمان-ناسازگاری، عدم انطباق تاریخی نابههنجاری تاریخی، اشتباه تاریخی دیرجنبیدن، تأخیر، زود رسیدن، تعجیل رسم منسوخ، امر منسوخ
آماده شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی آماده شدن، عزم کردن، پیشقدمشدن، آستین بالا زدن (کردن)، مبادرت کردن حاضر شدن▼ آغاز کردن برنامهریزی کردن، ازپیش تعیین کردن، حفاظت کردن، انتظار
آتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان آتی، آینده، بعدی، آتیه مقرر، طبق برنامه، منتظره، موعود، مقدر، ازپیش تعیینشده، جبری قریبالوقوع، درراه، درشرف (وقوع) نزدیک، احتمالی، بالقوه، ممکن، م
[قید] قبلاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] قبلاً، درگذشته، سابقبراین، سابقاً دیروز، دیشب، پریروز، پریشب، پارسال، دیسال، درسالگذشته، پیرارسال، پیارسال، پسپیرارسال، پسپریروز، پسپریشب، ه