خارج از زمان خود بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] خارج از زمان خود بودن، زمان-ناسازگاری، عدم انطباق تاریخی نابههنجاری تاریخی، اشتباه تاریخی دیرجنبیدن، تأخیر، زود رسیدن، تعجیل رسم منسوخ، امر منسوخ
خارج از زناشوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ز زناشویی، نامشروع، هموسکسوال، غیرطبیعی، بیوفا محصنه اواخواهر، مخنث
محرومکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ن، بینصیب کردن، بیبهره کردن، سلب کردن، یتیم کردن، لخت کردن، ناک کردن، مال کسیرا ازدستش بیرون آوردن
بدنام شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی آبرو از دست دادن، آبرویش ریختن، رسوا شدن، برسرزبانها افتادن، درافواه افتادن، قابل سرزنش شدن، سابقه خودرا خراب کردن، ازچشم افتادن
دیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ل] دیر بودن، کار ازکار گذشتن دیر آمدن، تاخیر داشتن، تاخیر کردن، دیرکردن، دست بهدست کردن، جا ماندن دیرکردن، تأنی بهخرج دادن، استخاره کردن، درنگ کرد
ثبات داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر تن، ثابت بودن، تعادل داشتن، برقرار شدن، تثبیت شدن، قرار گرفتن، گیر کردن، گیر افتادن، فرورفتن، جا گرفتن، گرفتن، آرمیدن، تهنشین شدن مهار بودن، لنگر
تأسفآورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، اسف انگیز، اسفبار، رقت انگیز، اسفناک، غمانگیز، تأثرانگیز مایۀ تأسف، مافات، جای تأسف، از دست رفته، جاخالی، جایش خالی