عضوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ام، ارگان، پاره، بند، بافت، لوب مشترک، شریک عضو تیم، یار یدکی، قطعه عضو شورا، عضو حزب
نصف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد ردن، دونصف کردن، دونیمکردن، به طورمساوی تقسیم کردن، بخش کردن، شقه کردن، ازوسط نصف کردن، تقسیم کردن، سهم بهاندازه دادن، برابر برداشتن بریدن جدا شدن،
بهموقع عمل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان قع عمل کردن، استفاده بردن، کاری را بهموقع بهانجامرساندن، سربزنگاه عمل کردن، ازوقت حداکثراستفاده را کردن، خوشقول بودن، به موقع بودن، سروقت حاضر
شخص فراریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ری، پناهجو، آواره، جنگزده، سرگردان، پناهنده آوارگان فلسطینی ازوطن دورافتاده، خارجی
بیاحترامیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ترامی، بیحرمتی، هتک حرمت، اهانت، فحاشی، بیادبی، توبیخ، تخمین کمتر ازواقع، دست کمگرفتن، بدگویی بیاعتنایی، بیمهری، بیتوجهی، تحقیر، استهزا، بی
التماسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص استغاثه، تضرع، لابه، استدعا، تقاضا، تمنا نماز، خضوع خواهش، مراد، کام، حسرت، رویا، طمع، مقصود، منظور، هوس، آرزو ازوجز (ازوچز)