آدم ورزشکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ازیکن، فوتبالیست، ژیمناست، دونده، اسکی باز، شناگر، تیرانداز، کمانگیر، مشت‌زن، بوکسور، کاراته‌باز، جودوکار گلادیاتور، شخص مبارز پهلوان، کُشتی‌گیر تکا
مساوی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ل] مساوی بودن، جبران کردن آب ازیک چشمه خوردن، پهلو به‌پهلو زدن، پابه‌پارفتن، کوس زدن، به‌یک نتیجه رساندن، هم‌رأی شدن، سازگار بودن ازپس حریف برآمدن،
گذارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر نتقال، گذر، تحول، حرکت، حرکت ازیک مرحله به‌مرحلۀ دیگر مرحلۀ تبدیل، عبور، عبور نصف‌النهاری، تحویل، اعتدال، حرکت وضعی، سال‌تحویل سن بلوغ اجزای پروسه:
همگنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه کپارچه، یک‌دست، یک‌تکه، هموژن، هموژنیزه، متجانس، متحدالشکل، هم‌جنس، هم‌شکل، همانند، یک‌هوا ازیک قماش، یک‌جنس، شبیه مثل هم، منسجم، یکپارچه، ثابت، تغ
شبیه بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه بیه بودن، مشابهت داشتن، ماندن، مانستن، رفتن، تقلید کردن به‌نظرشبیه بودن، نزدیک بودن مطابقتداشتن، مرتبط بودن، مربوط بودن جفت بودن ارث بردن، به‌کسی ر