درسختی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) فتادن، خودرا باختن، مضطرب شدن، کلافه شدن، دست‌پاچه شدن، سراسیمه شدن، آلودۀ کسی(چیزی) بودن(شدن)، امروز را فردا کردن، اسیر یا گرف
اجرا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل انجام دادن▲، عمل کردن، آزمودن، کردن، اعمال‌کردن، به‌اجرا درآوردن، به‌نتیجه رساندن، موفق شدن به‌جا آوردن، گزاردن، برپاداشتن، اقامه کردن
آزمایش کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ایش کردن، تجربه کردن، امتحانکردن، اثبات کردن، آنالیز کردن، آزمودن، سنجیدن، اندازه‌گرفتن به‌کار بردن مشق دادن آزماییدن، امتحان کردن،
تجربه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر اجه شدن، رویارویشدن، روبرو شدن، برخورد کردن با (مسئله، شرایط، چیز)، لمس کردن، دست به‌گریبانشدن، دست‌وپنجه نرم کردن، خودرا درخطر انداختن، رسیدن، کشف
استفادهکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ستفادهکردن، به‌کار بردن، استعمال کردن، مصرف کردن، به‌کارگرفتن چیزی، آزمودن ورزش دادن استثمار کردن اشغال کردن صرف کردن، خوردن یاری خواستن، پنا
