ازآبادی انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ی انداختن، بهصورت مخروبه درآوردن، باخاک یکسان کردن، منهدم ساختن، ویران کردن جاروکردن، خالی کردن چاپیدن، چپاول کردن، تاراج کردن، غارت کردن ترکتازی ک
تخریب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت دن، ازبیخ و بنبرافکندن، باخاک یکسان کردن، ازآبادی انداختن▼، له کردن، هموارکردن، انداختن فروریختن، سرنگون کردن، وارونه کردن بمب انداختن، شلیککردن، به
آرام بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت آرام بودن، تکان نخوردن، بیحرکت بودن، ساکن ماندن، قرار داشتن برقرار بودنآرامش، آرامش داشتن اوضاع، آب ازآب تکان نخوردن (نجنبیدن)، ساکت بودن، ثباتداش
غارتکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، چاپیدن، بهیغما بردن، تاراج کردن، چپاولکردن، ازآبادی انداختن، تصرف کردن، بهزور گرفتن تاختوتاز کردن، یورش بردن چپاو انداختن
خویشاوندیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ویشاوندی، خویشی، همخونی، بستگی، قرابت، تقارب مادرتباری، نظاماجتماعی، شجرهنامه برادری اجداد، آباء، پدران، نیاکان، ولایت، ولی نپوتیسم، آتاویسم سنخیت