ثبات فکری نداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام فکری نداشتن، تحت تأثیر قرار گرفتن، تغییر عقیده دادن، بیعزم بودن بازی درآوردن، احمقانهرفتار کردن، احمقانه بودن دمدمیبودن بایک غوره سردیش
مسخره بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی سخره بودن، آدم را به خندهانداختن، مضحک بودن، سرگرم کردن، احمقانه بودن، احمقانه رفتار کردن خنداندن
بیجوهریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ] بیجوهری، بیاساسی، عدم مجازی بودن، مجرد بودن، انتزاعی بودن، معنویت هیچ، صفر هوا، سَبُکی سطحی بودن، کم عمقی خلاء احمقانه بودن، امر محال بی ربطی، ف
حماقتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ، کندذهنی، سبکمغزی، کمهوشی، بیهوشی، فقدان شعور، دیوانگی، ناخوشی دماغی، آیکیو پایین، عقبماندگی تحمیق، احمق دانستن شجاعت احمقانه، بیپرو