روح احضار کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ل] روح احضار کردن، رموز را کشف کردن احوال غیب دانستن، ورق نانوشته خواندن
ابزار شمارشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد زار شمارش شمارنده، شمارشگر، محاسب چرتکه، چوب خط، خطکش محاسبه، متر نواری، اندازهگیری ماشین حساب، ماشین محاسب، صندوق، کامپیوتر، رایانه مسئول شمارش، مت
ابزار کشاورزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ی، خیش، گاو آهن، شخمکن، شنکش، شانهزن، مازو، کلوخ شکن، بیل، بیلچه، داس تراکتور، خیشه، دیسک، کمباین، هرس، چنگال، شیارکش، آبپاش، بذرپاش، بذرافشا
ابزار اندازهگیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود اندازهگیری، میزان، ترازو، قپان، باسکول میلۀ متر، نوار متر، پیمانه عقربک، عقربه
ابزارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی آلت، وسیله، افزار، مایه، اندام، آلات، ادوات، ادات، لوازم، سلاح وسیلۀ مکانیکی، وسیلۀبرقی، اهرم، هندل، ماشین▼ برده، خادم، عروسک، مهره، روبات، آ
روح احضار کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ل] روح احضار کردن، رموز را کشف کردن احوال غیب دانستن، ورق نانوشته خواندن
مردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رفتن، رهسپار شدن، فوت کردن، اشهد گفتن، نفس آخر راکشیدن، غنودن، (کارش) تمام شدن، تمام کردن، گذشتن، بهآخرخط رسیدن، بدرود حیات (زندگانی، جهان) گفت
طلبیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام یدن، ادعا کردن اصرار کردن، پافشاری کردن مصادره کردن سفارش دادن، نیاز داشتن، طلب کردن، خواستن، مطالبه کردن احضارکردن سفارش غذا دادن، اُر
وسیلهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی یله، منبع، اسباب، منابع، امکانات، مواد اولیه، مواد افزار، سازوبرگ، آلت، لوازم، ابزار ماشینآلات، وسایل، مصالح، اسلحه، وسیلۀ نقلیه، اسبابآلا
دستورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ] دستور، فرمان، حُکم▼ مشیت، امر، دستوردادن، ابلاغ، احضار، اظهار، تأکید، انتصاب امرونهی، انگیختن، انگیزش، بازداشتن، خواهش، نهی