اثباتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال اثبات، استدلال، نشان دادن، تأیید، احراز استناد، مدرک حقیقت انکارناپذیر، حقیقت دلیل، گواه، نشانه، دلالت ایقان، قطعیت رسیدگی، تحقیق، آزمایش
اثبات کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال اثبات کردن، بهاثبات (ثبوت)رساندن، نشان (نمایش) دادن، توجیهکردن، دلیل آوردن نتیجه گرفتن، استدلال کردن اعتقاد داشتن، باورداشتن
اثبات شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال ن، ثابت شدن، مسلّمشدن، محقّق شدن، محرز شدن، معقول بودن، درست بودن
اثباتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال اثبات، استدلال، نشان دادن، تأیید، احراز استناد، مدرک حقیقت انکارناپذیر، حقیقت دلیل، گواه، نشانه، دلالت ایقان، قطعیت رسیدگی، تحقیق، آزمایش
اثبات کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال اثبات کردن، بهاثبات (ثبوت)رساندن، نشان (نمایش) دادن، توجیهکردن، دلیل آوردن نتیجه گرفتن، استدلال کردن اعتقاد داشتن، باورداشتن
استدلال کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال کردن، اثبات کردن، حجتآوردن، دلیل آوردن، بحث کردن▼، اندیشیدن
اظهارشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ارشده، بیانی، اثباتی، مثبت، قاطع، قطعی، افشاشده، چاپشده مؤکد، اکید، قوی، مستدل، قاطعانه، یککلام مصّدَق تعهدشده، قولدادهشده، موعود، مقصود
حمایتآمیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات مایتآمیز، دفاعکننده، اثباتکننده، وکالتی، تخفیفدهنده، کاهنده از گناهان هوادارانه، طرفدارانه، جانبدارانه حمایتکننده، پشتیبان