آبدیده کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام کردن، بیحس کردن، سختکردن، ساکت کردن، ازشکل طبیعی خارج کردن، مبتذل کردن
سخت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی دن، آبدیده کردن، آبدادن، آهار زدن، تقویت کردن یخزدن، سردکردن
تقویت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ویت کردن توپر کردن، پُر کردن پشتیبانیکردن، حمل کردن، نگاه داشتن حمایتکردن، جرأت دادن آبدیده کردن، سخت کردن شارژ کردن، نیرو دادن تهییج کردن بازسازی
سخت (سفت)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی فت)، زرهی، زرهدار، آبدیده، آهنین، فولادین، خشک، پینهبسته، استخوانی، منجمد، یخزده بادوام، محکم صلب▼ استوار، قوی نشکن تنگ، چسبیده، محکم، وصل
حشرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی مگس، ملخ، جیرجیرک، مورچه، عنکبوت، سوسک، آبدزدک، آخوندک، کک، ساس، شپش، بید، موریانه، خرخاکی، عقرب، کژدم، رطیل، علیورجه، مگسک، آسیابک برگبالان،
گیاهشناسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شناس، مهندس کشاورزی، داروساز، باغبان فروشندۀ گیاهان طبی، عطار برزگر، کشاورز مهندس منابع طبیعی (آبخیزداری، محیط زیست،...)