آسوده (درحال استراحت)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه آسوده (درحال استراحت)، آرمیده، آرام، راضی، راحت راکد امن عافیتطلب فارغبال، آزاد، فارغ، بیکار، بیخبر، مرخص بازنشسته غیرکشیک غیرفعال
آسودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه آرامیدن، راحت کردن، استراحت کردن، آرام گرفتن، غنودن، آرمیدن، آرام گرفتن، نفس کشیدن، نفس راحت کشیدن، کمرراست کردن، فارغ شدن عمل نکردن، خواب
دررأس قرار داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد دررأس قرار داشتن، دراوج بودن، بالا بودن، رو بودن، برتر بودن بهقلّه رسیدن، بهاوج رسیدن، انجام دادن، کامل کردن ظهر شدن، آفتاب پهن بودن، روز بهنیمه
سوألفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود پرسش، مسئله، تست پرسشنامه، برگۀ سؤالات سراغ، استفهام سوأل چهارجوابه علامتسوأل مورد سؤال، مطمح
بیتقوافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ا، خدانشناس، خدانترس، ناخدا، بیدین، کافر، لامذهب، بیقید، فحاش، اهانتکننده، فاسد مقدسنما، زاهدنما، متظاهر
نسبتاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه اً، تاحدودی، درچارچوبِ، در مقایسه، بهنسبت، بااین دیدگاه، بالنسبه، معالوصف، بااینهمه
انتهافرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ا، قطب، نوک، نهایت، منتهیالیه، منتهاالیه، پایان، آخرخط، ته ِخط بن، ته غایت، مرز، حدّ پایانه، مقصد رأس، قله پیامد عقب پسوند آند، کاتد، شمال، جنوب مت
فضافرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ا، سطح، مساحت، وسعت، پهنا، حجم، فضای سهبعدی ساحت، حریم، محوطه، آستان، عرصه، دامنه▼، احاطه وکیوم، خلاء فلک، آفاق، آسمان اثیر بسط، امتداد احجام ◄
سطح را برداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ا برداشتن، تراشیدن، تراش دادن(کردن)، برداشتن، خراشیدن، رنده کردن، پوست کندن، پوست گرفتن، زدودن، ستردن خط انداختن شیارکشیدن، دندانهدار کردن کندهکار